روز مرد  

  دوباره قصه جوراب ، روز مَرد آمد

و  باز قصه  بازار و دوره گرد  آمد

جوراب هم که نه مثل هم است هر لنگش 

گهی نه و  بی رنگ و  زوج و فرد آمد

چقدر جمع شده جوراب روی هم انگار؟ 

از این حکایت و هدیه سرم  به  درد آمد

نبود داخل سالنامه  نامی از جوراب  

به روز زن که همیشه طلای زرد آمد! 

دلم  ز روز زن و مرد می گرفت انگار 

که مُهره های دلم  طاق های  نَرد آمد

جوراب ذهن مرا خط خطی نمود این بار

به پالتویی نرسیدم ، که  روز سرد آمد

شاعر : مرتضی حسینی اسفاد


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Kelly Trish آشپزخونه Kekai هرچی بخوای Parris اخبار فناوری دانلود کتاب،خلاصه گتاب،مقاله و... خرید کتونی پسرانه ارزان طراحی سایت ارزان