کجا برد چرخ فلک ناگهان گوهرت را که سوزاند یک عمر جان و دل و مادرت را
زمین نعره سر داد از فتنه چرخ گردون
در ان دم که بر هم زد آن مدرسه سنگرت را
ندیدم تو را روی آوار های کلاست
ولی دیدم آن صفحه ی پاره ی دفترت را
و من دستخط تو را روی ان صفحه دیدم
و من دیدم ان مشق شب آخرت را
زمین شرم می کرد از کرده ی خویش ان دم
که بیرون کشیدن ار حلق او پیکرت را
هنوز آرزوی ایست بیهوده در عمق جانم
چه می شد نگه داشت ان لحظه ی آخرت را
تو رفتی و در ذهن من یک سوالی بجا ماند
چرا برد چرخ فلک ناگهان گوهرت را
19/2/81 رضا عبدالله زاده ابیز
درباره این سایت